سينماي ديني؛ نقطه تلاقي سينما و انديشه

نويسنده:رضا خسروزاد
منبع:روزنامه قدس / شماره 5711
اغلب وقتي صحبت از سينماي «موضوعي» به ميان مي آيد، دغدغه تعريف و مرزبندي نيز بلافاصله مطرح مي شود. اين گرايش به تعريف و مرزبندي اجتناب ناپذير است، زيرا مشخص كننده حوزه عملياتي و محدوده و شعاع حركتي آن «موضوع» است. از سويي اما سينما، هنر است و هنر پويايي و زندگي است، هوشياري و آگاهي است و «صدا و دوربين و حركت» است.
سينما به سان موجودي زنده و پويا، حيات دارد و همگام با بشر و تفكر و نياز او به پيش مي آيد. سينما براي زيستن به حركت نياز دارد، به جنب و جوش و شتاب نياز دارد و هنرمند بسترساز اين نياز هنر است. او سعي مي كند تا با تلاش اش، با توجه و دقت نظر، مسيرهايي را براي جستجو و حركت هنرمندانه تدارك ببيند، اما وقتي با تعريف و موضوعي كردن سينما مواجه مي شود، تضاد پديد مي آيد. زيرا «تعريف»، تعيين حدود است و تعيين حدود، قرار دادن حد و مرز و چارچوب است كه سينما را محدود مي كند و در انقياد خود در مي آورد و آن را كنترل و به زيستن در يك مسير وادار مي نمايد. مسيري كه تعريف كننده برايش مشخص ساخته و اين سرآغاز تضاد ميان «سينما» و «تعريف» است.
تضاد ميان «سينما» به عنوان موجودي زنده و «تعريف و موضوعي نمودن» به عنوان ابزاري دربند كشنده و محدود كننده. به همين دليل است كه وقتي قصد تعريف حوزه عملياتي سينما را به صورت موضوعي مي نماييم، مسأله بغرنج و غيرقابل انجام به نظر مي رسد. امروزه در جهان سينما، موضوعات مختلفي مطرح است. به نظر مي رسد همچنان كه بشر پيش مي رود و با پيشرفت خود حوزه زندگي و تفكرش را گسترش مي بخشد، توانايي اش در تسلط و اشراف بر همه را از دست مي دهد. دامنه موضوعات آنقدر گسترش يافته است كه زندگي كفاف پرداختن به تمام حوزه ها را نمي دهد، هم از اين روست كه با طرح موضوع و مشخص كردن محدوده، سعي داريم تا نيروهايي را در جهات مختلف هدايت كنيم تا در هر مسير قادر به پيشروي گرديم. سينما نيز به عنوان هنري كامل و جذاب آنقدر رشد و گسترش يافته است كه از حوزه توان و تسلط كامل خارج شده است. بدين جهت با طرح سينماي موضوعي سعي مي شود به صورتي تخصصي و تمركز يافته نسبت به آن حوزه خاص فعاليت صورت گيرد. سينماي ديني، سينماي پليسي، سينماي معناگرا، سينماي روشنفكرانه، سينماي رزمي، سينماي كودك، سينماي وحشت و انواع و اقسام دسته بنديهاي ديگر كه مؤيد همين مسأله است. از اين ميان طرح سينماي ديني در كشورمان سالهاست كه صورت گرفته و همواره سعي شده تا تعريف و چارچوب خاصي براي آن ارايه شود. اما با وجود تلاشهاي فراوان و برگزاري جشنواره هايي با موضوعات و رويكردهاي ديني/مذهبي، هنوز چشم انداز خاصي از اين نوع سينما ارايه نشده است. سينما هنري جهاني است و به دليل وابستگي معنايي و ارتباط عاطفي اش قوي ترين وسيله فرهنگسازي به شمار مي آيد. سينما، جهان باورها و انديشه هاست و ميان باور و انديشه، گاه همسويي و گاه تقابل شكل مي گيرد و از حاصل همين اتفاق ها و اختلافها، شناخت پديد مي آيد. مقوله اي كه سينماي ديني بر آن اساس استوار است.گفتيم كه تعريف مي تواند هدايت كننده سينماگر باشد و شاخصه هايي به وي بدهد كه براساس آن سينماگر به كارش انسجام و هدف ببخشد. اما از سوي ديگر، هنرمند نيز مي تواند با سمت و سويي كه اثر سينمايي اش در خود دارد، هدايت گر باشد. نگاه سينماگر و تفسير او از موضوع، در اثر بازتاب مي يابد و بدين ترتيب فيلمساز خواسته و ناخواسته به تعريف مي پردازد. برداشت هنرمند از موضوع در متن اثر تجلي مي يابد و بدين ترتيب از جهتي، به مرور زمان «تعريف» پديد مي آيد. پس ميان سياستگذاران سينماي كشور و فيلمسازان رابطه اي دو سويه برقرار است كه براساس آن سينمايي موضوعي، همچون سينماي ديني، هويت و معناي واقعي خود را پيدا مي كند. فيلمساز آن گاه كه به شناخت و باوري در درون خويش آگاهي يافت، تلاش مي كند تا آن را با شيوه اي خاص خود، براي ديگران مطرح سازد.
اين شيوه خاص، كه به دنبال آن زبان و طرز تلقي خاص قرار دارد، بعلاوه سطح ادراك و شكل نگرش مفهومي سينماگر به زندگي و جهان پيرامونش، از جمله مهمترين و محوري ترين مسأله در تنوع تعريف و برداشتهاي موجود از سينماي ديني است. سينما از بدو پيدايش تاكنون لحظه اي از تحرك بازنمانده و اين حركت رو به جلو برعهده سينماگراني بوده كه همواره جلوتر از زمان خويش حركت كرده اند. عمده اين حركتهاي معنايي نيز در حوزه مسايل شناختي، عقيدتي و ديني انجام گرفته است.
بسياري از سينماگران روشنفكر ايراني معتقدند كه سينماي پس از انقلاب اگر چه هم به لحاظ تفكر و هم تكنيك تكامل يافته، اما اين تكامل بيشتر معطوف به مسأله زمان و رشد سينماست و رشد فكري و تغيير سطح آگاهيهاي بشر مقوله اي است كه در تمام جهان ايجاد شده است و به همين جهت رشد محتوايي موجود در فيلم هاي ايراني تابعي از تغييرها و رشد كلي سينما در جهان است. اين گروه، تأثير انقلاب را تنها در ظواهر فيلمها مشهود مي دانند و معتقدند كه تنها يك سينما را مي توان محصول انقلاب دانست و آن سينماي ايدئولوژيك است.
سينمايي كه مبتني بر انديشه حفظ منافع انقلاب است و نگاه مذهبي و گاه سياسي، مهمترين شاخصه آن است. اما آيا سينماي ديني واقعاً محدود به همين دسته بندي مي شود؟ اگر سينماي ديني دستورالعمل مي بود، با يد به يك دوره خاص محدود مي شد، زيرا با تبديل نهضت انقلابي به حكومت و نهاد اسلامي، بايد لزوم توليد و وجود فيلمهاي ايدئولوژيك از ميان مي رفت، در حالي كه پرداختن به مضامين ديني همچنان حرف اول سينماي ماست. بر اين اساس گروهي از سينماگران براي قوام سينماي ديني، توليد انبوه را پيشنهاد مي كنند و مي گويند در كنار توجه به ساير موضوعات، توجه ويژه به سينماي ديني و تشويق فيلمسازان و تخصيص بودجه در جهت توليد فراوان آثار مي تواند كميت آنها را نيز تحت تأثير قرار دهد. جذب سرمايه و تلاش در جهت شركت در جشنواره هاي خارجي و كسب اعتبار و برگزاري جشنواره هاي متعدد داخلي با موضوعات ديني مي تواند به رشد و اعتلاي اين سينما كمك ارزنده نمايد.نمي شود از سينماي ديني سخن گفت و به نظريات شهيد آويني اشاره نداشت. او نظريه پردازي آگاه بود كه معتقد بود، سينما ذاتاً هنري تكنولوژيك است، يعني تكنيك و پيام. او مي گفت: «سينما يك تكنولوژي بسيار پيچيده است كه قابليت هنري دارد. بايد بدانيم كه تكنيك برتر در يك فيلم به مثابه موجودي زنده است و محتواي فيلم نبايد حيات اين موجود زنده را به خطر اندازد.» بدين لحاظ آويني با افراط در نمايش مضمون و عقيده مخالف بود و مهمترين اشتباه منتقدان و سياستگذاران سينما را اين مي دانست كه فيلمها را تنها از لحاظ مضامين ظاهري نقد مي كنند و نه از لحاظ فن و تكنيك.
او پرداختن به فرهنگ عامه مردم انقلابي و آرمانهاي انقلاب اسلامي را توصيه مي كرد و تأكيد داشت كه فيلم بايد از ژرفا و باطن فيلمساز تغذيه گردد و نه از سطح بيروني و حيطه اشيا. پس از اين مرحله نيز بايد به تكنيك فيلم توجه شود و بايد دانست كه فيلم هر قدر هم كه محتوا داشته باشد و آن محتوا را فيلمساز قبول داشته باشد، اگر فاقد تكنيك باشد، ديده نخواهد شد. بديهي است اگر اخلاقي ترين موضوعات بدون مهارت تكنيكي به فيلم بدل گردند، محصول كار لزوماً سينماي ديني نيست.
توجه و نظر شهيد آويني به مسأله تكنيك و لزوم شناخت آن بسيار قابل تقدير است اما بايد دانست سينماي ديني همانند معماري اسلامي نيازمند قالب هايي خاص است كه متناسب با فرهنگ و هنر اسلامي باشد. رسيدن به اين قالب ها به صورت تحميلي و بخشنامه اي امكان پذير نيست، بلكه بايد به صورت خودجوش و درون زا، از ناحيه فيلمساز صورت پذيرد. تا كارگرداني به صورت نظري و عملي با مفاهيم ديني مأنوس نباشد، نمي تواند يك اثر عميق و حقيقي ديني به وجود آورد.
تحقق سينماي ديني آسان نيست. بايد به كشف قابليت هاي جديد سينما كه متناسب با فرهنگ ديني و خودي باشد پرداخت. بايد سينما را در ادب و فرهنگ اسلامي معنا كرد تا قابليت هاي كشف ناشده سينما در اين زمينه پيدا شوند. در اين فرض، شرط اصلي براي شكل گيري سينماي ديني، حمايت از سينماي متعهد به واقعيت است. سينمايي كه نتوان چارچوب ايجابي خاص براي آن در نظر گرفت. تعريف ناپذيري سينماي ديني شاخصه اي است كه از تلاقي هنر زنده سينما و وجود پوياي انساني ناشي مي شود. سينماي ديني محل تلاقي سينما و انديشه است.